نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
2 سال قبل
0

متن «گنج حکمت: حقّۀ راز» و معنی متن:

گنج حکمت

حقّۀ راز

  • نویسنده: محمّد بن منوّر
  • اثر: اسرار التّوحید

 

روزی یکی نزدیک شیخ آمد و گفت: «ای شیخ آمده ام تا از اسرار حق چیزی با من نمایی

شیخ گفت: «باز گرد تا فردا.» آن مرد بازگشت.

قلمرو فکری:

روزی کسی نزد پیشوای عارفان (ابوسعید ابوالخیر) آمد و گفت: ای شیخ آمده ام تا از رازهای خداوند، چیزی به من نشان بدهی. شیخ گفت: برگرد و تا فردا منتظر باش. آن مرد برگشت.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

اسرار

جمع سرّ، رازها

با من نمایی

به من نشان بدهی

شیخ

پیر، مرشد، پیشوای عارفان

شیخ ß   نقش منادا

 

شیخ بفرمود تا آن روز، موشی بگرفتند و در حقه کردند و سر حقه محکم کردند.

دیگر روز آن مرد باز آمد و گفت: «ای شیخ، آنچ وعده کرده ای، بگوی.»

شیخ بفرمود تا آن حقّه را به وی دادند و گفت: «زینهار، تا سر این حقه باز نکنی.»

قلمرو فکری:

شیخ دستور داد، آن روز موشی را گرفتند و در جعبه ای انداختند و درِ جعبه را محکم بستند. روز بعد آن مرد برگشت و گفت: ای شیخ! آن چیزی را که قول دادی، بگو. شیخ به مریدان گفت که آن جعبه را به او بدهند و گفت: مراقب باش که درِ این جعبه را باز نکنی.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

بفرمود

دستور داد

بازآمد

برگشت

آنچ

مخفّف آنچه، آن چیز

وعده کردی

قول دادی

زینهار

مراقب باش، آگاه باش

حُقّه

محفظۀ کوچکی که دری جداگانه دارد و برای نگهداری اشیای گرانبها به کار می رود، جعبه، صندوق

مفهوم:

انتظار وفای به عهد و پیمان

 

مرد حقه را برگرفت و به خانه رفت و سـودای آنش بگرفت که آیا در این حقه، چه سـرّ اسـت؟

هر چند صبر کرد نتوانست. سر حقّه باز کرد و موش بیرون جست و برفت.

قلمرو فکری:

مرد جعبه را برداشت و به خانه رفت و فکر و هوس دیدن محتوای جعبه، بر او غلبه کرد که چه رازی درون صندوق است؟ هرچه صبر کرد، نتوانست. درِ جعبه را باز کرد و موش بیرون پرید و رفت.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

سودا

اندیشه، هوس، عشق

سودای کاری گرفتن کسی را

کاری به سر کسی زدن

«ــَـش» در «آنش»:نقش متمّم

قلمرو ادبی:

سودای کاری گرفتن کسی را ß   کنایه از هوس کاری به سر کسی زدن

مفهوم:

کنجکاوی

افشای راز

 

مرد پیش شیخ آمد و گفت: «ای شیخ، من از تو سر خدای تعالی طلب کردم، تو موشی به من دادی؟»

شـیخ گفـت: «ای درویش، ما موشی در حقه به تـو دادیم، تـو پنهان نتوانسـتی داشت؛ سر خدای را بـا تو بگوییم، چگونه نگاه خواهی داشت؟!»

قلمرو فکری:

مرد پیش شیخ آمد و گفت: ای شیخ! من راز خدای بزرگ را از تو خواستم، چرا تو به من موشی دادی؟

شیخ گفت: ای زاهد! ما موشی در جعبه به تو دادیم و تو نتوانستی آن را پنهان کنی؛ اگر راز خدا را به تو بگوییم، چگونه می توانی آن را پنهان نگه داری؟

مفهوم:

هر کسی محرم اسرار نیست

نکوهش افشای راز و سرزنش افشاگر

راز را فقط به محرم می توان گفت


سایر مباحث این فصل